سفر INFP: داستانی از دوریس
دوریس یک INFP بود، یک نوجوان 13 ساله درونگرا که علاقه خاصی به سیاه و سفید داشت. او به ندرت می خواست در جمع باشد، اما همچنان از داشتن چند دوست صمیمی لذت می برد. او امسال با دختری به نام لیلیا آشنا شده بود که با او ارتباط قوی احساس می کرد. اما به نظر میرسید که لیلیا همان احساسی که دوریس در مورد او داشت، نسبت به دوریس نداشت. این موضوع دوریس را بسیار ناراحت کرد، اما او فهمید که این انتخاب او نیست و باید آن را می پذیرفت. #
خوشبختانه، دوریس شخص دیگری داشت که می توانست با او صحبت کند - ریحانه. ریحانه تنها کسی بود که از میزان احساسات دوریس نسبت به لیلیا آگاه بود. او دوریس را تشویق کرد تا احساساتش را به لیلیا بیان کند، اما دوریس نتوانست خودش را مجبور به انجام این کار کند. در حالی که تنها یک هفته تا تعطیلات باقی مانده بود، دوریس ناامید شد که هرگز نمی تواند احساس خود را به لیلیا بگوید. #
دوریس مطمئن بود که نمیتواند احساسش را به لیلیا بگوید، اما ریحانا او را تشویق کرد تا از فرصت استفاده کند. او به دوریس یادآوری کرد که حتی اگر لیلیا او را رد کند، حداقل میدانست که تمام تلاشش را کرده است. دوریس نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت قدم بزند. #
هفته بعد، دوریس آماده می شد تا به لیلیا بگوید که چه احساسی دارد. او ترسیده بود، اما می دانست که باید این کار را انجام دهد. نفس عمیقی کشید و تمام شهامتش را جمع کرد. او به لیلیا نزدیک شد و به او گفت که چقدر به او اهمیت می دهد. #
لیلیا متعجب و خجالت زده شد و از دوریس به خاطر سخنان محبت آمیزش تشکر کرد. او اعتراف کرد که نمی دانست دوریس چنین احساسی نسبت به او دارد و از آن به بعد رابطه آنها بسیار نزدیک تر شد. #
دوریس از اینکه از این فرصت استفاده کرده بود و احساسش را به لیلیا می گفت، خیالش راحت شد. او احساس موفقیت و شادی زیادی داشت و می دانست که ریسک کردن ارزشش را دارد. #
این داستان یادآور این است که ریسک کردن اغلب می تواند به پاداش های بزرگ منجر شود. حتی اگر ریسک نتیجه ندهد، صرفاً جهش می تواند به خودی خود یک تجربه قدرتمند باشد. #