سفر کودک طلسم شده
یک روز جادویی، پسر کوچولوی کنجکاو و ماجراجو از والدینش، مادر زهرا و پدر حمید پرسید، بچه ها از کجا می آیند؟ آنها تصمیم گرفتند او را به یک سفر مسحور آمیز ببرند تا پاسخ را کشف کنند.
در حین راه رفتن به درختی عرفانی برخورد کردند که درخت با آنها صحبت کرد و به آنها گفت برای یافتن راز تولد به دنبال پروانه های درخشان بروید.
آنها به دنبال پروانه ها رفتند و به رودخانه ای درخشان رسیدند. آب شفاف بود و رودخانه رازهای زندگی را زمزمه می کرد.
رودخانه داستان چگونگی شکل گیری نوزاد در رحم مادر و رشد آن با محبت و مراقبت و تغذیه والدین را روایت می کرد.
پروانه ها سپس آنها را به باغی جادویی پر از گل های شکوفه هدایت کردند، جایی که هر گل نشان دهنده یک نوزاد منحصر به فرد است که منتظر به دنیا آمدن است.
در میان گلها، یکی را پیدا کردند که نام پسر روی آن بود، و باغ نشان داد که هر کودک هدیهای ارزشمند است که برای گسترش عشق و شادی متولد شده است.
آنها با دلهای پر از عشق و شگفتی از جنگل جادویی برای سفر مسحور تشکر کردند و به خانه بازگشتند تا داستان را با دیگران به اشتراک بگذارند.#