سفر پر امید رقیه
در شهر شلوغ نیشاپور رقیه بیوه ای زندگی می کرد. او سه فرزند و نوهاش را گرامی میداشت و در آرزوی آیندهی موفق آنها بود. یک روز تصمیم گرفت برای حفظ سلامتی خود کمتر غذا بخورد.
رقیه شروع به خوردن وعده های غذایی کوچک و متعادل کرد. او معتقد بود که غذای کمتر منجر به ذهن و بدن سالم می شود و راه را برای زندگی طولانی برای تماشای شکوفایی فرزندانش هموار می کند.
با گذشت روزها، او احساس انرژی و سبکی بیشتری می کرد. تصمیم او مثمر ثمر به نظر می رسید. نگاه امیدوارانه رقیه به زندگی از چشم خانواده اش دور نماند. آنها الهام گرفتند.#
فرزندانش نیز راه او را دنبال کردند. آنها شروع به درک اهمیت سلامت خوب و نقش آن در دستیابی به موفقیت کردند.
امید رقیه به آینده روشن خانواده اش مسری بود. همه اعضای خانواده او همزمان با مراقبت از سلامتی خود، سخت برای رسیدن به رویاهای خود تلاش کردند.
پیشرفت آنها از چشم مردم شهر دور نماند. داستان امید، سلامتی و تلاش رقیه برای همگان الهام بخش شد.
رقیه لبخندی زد و از تغییری که خواسته بود راضی بود. این در مورد ثروت نبود، بلکه رویکردهای سالمتر و امیدوارکنندهتر به زندگی بود که میتوانست واقعاً خانواده او را شکوفا کند.