سفر پرنده آبی
پرنده آبی موجودی کنجکاو و ماجراجو بود. او مدت ها آرزو داشت که خانه کوچک جنگلی خود را ترک کند تا دنیای انسان ها را کشف کند و خواهر محبوبش را ببیند. او می خواست به شهر پرواز کند و همه مناظر و صداها را تماشا کند، اما والدینش اجازه ندادند تنها برود. پرنده آبی که مصمم بود عقب نماند، تصمیم گرفت از دوستانش کمک بگیرد - طوطی سبز، گنجشک خاکستری و دارکوب قهوه ای. #
چهار دوست طرحی را در نظر گرفتند و با امیدی در دل به راه افتادند. در حین پرواز با خطرات زیادی مواجه شدند، اما پرنده آبی و دوستانش به کمک شجاعت، شوخ طبعی و دوستی خود توانستند به موقع خود را به شهر برسانند! #
پرنده آبی از دیدن همه مناظر و صداهای شهر شگفت زده شد، اما وقتی سرانجام خواهرش را دید شگفت زده تر شد. او از دیدن او بسیار خوشحال شد و آن دو با عشق و شادی در آغوش گرفتند. #
پرنده آبی پس از گذراندن زمان بسیار مورد نیاز با خواهرش، آماده بازگشت به خانه شد. خواهرش به او التماس کرد که نرود، اما پرنده آبی با درک اهمیت خانواده، می دانست که باید به خانه برگردد. #
پرنده آبی و دوستانش عاقل تر و شجاع تر از همیشه به خانه برگشتند. آنها به اهمیت گوش دادن به حرف والدین و مشورت گرفتن با دیگران و همچنین اهمیت خانواده پی بردند. #
پرنده آبی در بازگشت به خانه اش خوشحال بود که دوباره با پدر و مادرش که از دیدن او خوشحال شده بودند، قرار گرفت. پرنده آبی به خود قول داد که دیگر هرگز خانه خود را بدون نظارت ترک نکند و همیشه به دنبال راهنمایی دیگران باشد. #
پرنده آبی به خاطر سفری که رفته بود و همه چیزهایی که آموخته بود سپاسگزار بود. او اکنون عاقلتر، شجاعتر بود و اهمیت خانواده را درک میکرد و به توصیههای کسانی که به آنها اعتماد دارید گوش میداد. #