سفر نرگس در خواندن
نرگس دختری بود که عشق خاصی به مدرسه داشت. او عاشق خواندن و کشف چیزهای جدید بود. همانطور که او هر روز به سمت مدرسه می رفت، رویای داستان های کتاب هایش را می دید که فقط منتظر کاوش بودند. اما امروز چیزی متفاوت بود. وقتی به دروازه مدرسه رسید، پر از انتظار بود. امروز چه خواهد آورد؟#
روز خیلی سریع گذشت و نرگس خیلی زود خود را در کتابخانه یافت. چشمانش در حالی که قفسه های کتاب ها را اسکن می کرد برق می زد. او چیزهای زیادی در مورد خواندن شنیده بود و مشتاق بود رازهای پنهان در صفحات را کشف کند. او به زودی کتابی را پیدا کرد که او را مجذوب خود کرد و شروع به خواندن کرد. در حین خواندن، احساس کرد که کلمات او را به مکانهای دور بردهاند، و لذت یادگیری واقعاً جادویی بود. #
با گذشت روزها، نرگس بیشتر و بیشتر می خواند. هر داستان دنیای جدیدی از دانش را برای او باز می کرد. و با خواندن، او نیز شروع به درک اهمیت خواندن کرد. او متوجه شد که کتابهایی که کشف میکند سرشار از درسهای ارزشمند است و با خواندن میتواند درباره دنیای اطرافش بیاموزد. او اکنون قدرت کتاب ها و حکمت موجود در آنها را می دانست. #
نرگس به زودی تصمیم گرفت که می خواهد این دانش جدید را با دیگران به اشتراک بگذارد. او در مدرسه یک باشگاه کتاب راه اندازی کرد و از همه دوستانش دعوت کرد که به آن بپیوندند. همه از خواندن و بحث در مورد داستان ها لذت بردند. آنها در مورد درس های داستان ها بحث می کردند و دانش و ایده های خود را در مورد جهان به اشتراک می گذاشتند. #
همانطور که باشگاه کتاب آنها رشد کرد، پیوند بین آنها نیز افزایش یافت. همه آنها علاقه یکسانی به کتاب و کنجکاوی یکسانی در مورد جهان داشتند. آنها با هم لذت یادگیری و درک را دوباره کشف کردند. #
عشق نرگس به مطالعه آنقدر زیاد شده بود که تصمیم گرفت کتابخانه خود را راه اندازی کند. او کتابخانهاش را با کتابهای سراسر جهان پر کرد و گوشهای ویژه برای مطالعه دوستانش راهاندازی کرد. او دوست داشت اکتشافات خود را با دیگران به اشتراک بگذارد و تماشا کند که آنها نیز از قدرت کتاب الهام گرفته اند. #
اهمیت مطالعه بخشی از زندگی نرگس شد و او می دانست که این چیزی است که می خواهد تا آخر عمر با دیگران به اشتراک بگذارد. او می خواست همه لذت کشف چیزهای جدید و درک دنیای اطراف خود را تجربه کنند. #