سفر ملودیک سینا
در یک شهر کوچک پسری قدبلند به نام سینا با چشمان و موهای قهوه ای زندگی می کرد. عشق او به موسیقی او را خاص کرده بود. یک روز، او یک سوال سوزان در مورد آهنگ مورد علاقه خود داشت. او تصمیم گرفت پاسخ را پیدا کند.#
سینا تعجب کرد که چرا آهنگ مورد علاقه اش دلنشین به نظر می رسد. او نت ها را خط خطی می کرد و سعی می کرد ملودی را بفهمد. ناامید متوجه شد که به کمک یک متخصص موسیقی نیاز دارد.#
سینا مصمم در شهر خود قدم زد و به دنبال پاسخ بود. او معلم موسیقی خود را در حال نواختن گیتار در پارک دید و عجله کرد تا سوال خود را بپرسد.
سینا سوالش را از معلم پرسید. معلم لبخندی زد و راز را توضیح داد - همه چیز مربوط به نت ها و الگوی آنهاست که آهنگ را دلپذیر کرده است.#
وقتی معلم ملودی را به او یاد می داد، با دقت گوش می داد. صورتش از درک روشن شد. از معلم تشکر کرد و سریع به خانه رفت.#
در بازگشت به خانه، سینا آهنگ را روی زیلوفون خود امتحان کرد. یادداشت هایش به زیبایی روان بود. او جواب را پیدا کرده بود و قلبش پر از شادی شد.
سینا متوجه شد، پرسیدن سوالات درست منجر به پاسخ می شود. او احساس می کرد که کامل شده است، زیرا می دانست که سفر موسیقی خود را با کنجکاوی بیشتری ادامه خواهد داد.