راز کمد
بابک و سارا دو همکار سخت کوش بودند. یک روز تصمیم گرفتند به فضایی به نام زاویه بپیوندند. فضا مملو از پتانسیل بود و آنها می دانستند که این مکان عالی برای شروع کارشان است. اما وقتی رسیدند متوجه شدند که برای نگهداری وسایل خود به یک کمد نیاز دارند. از ایمان صاحب زاویه پرسیدند، اما او گفت که گرفتن آن چندان ساده نیست.
بابک و سارا که مصمم به گرفتن کمد بودند، راهی داستان پرماجرایی شدند تا ارزش خود را ثابت کنند. ایمان برایشان تکالیف عجیبی داشت و هر کدام کمی سخت تر از دیگری بود. با وجود چالش ها، این دو نفر با هم کار کردند تا وظایف خود را به پایان برسانند و ارزش خود را به ایمان ثابت کنند. #
سرانجام ایمان پس از انجام وظایفشان کلید کمدشان را به دو نفر داد. توصیه ایمان قبل از تحویل کلید به آنها این بود: "قفسه راز زندگی را نگه می دارد. امیدوارم بتوانید آن را پیدا کنید." با این کار در را بست و آنها در اتاقی مرموز رها شدند. #
بابک و سارا با احتیاط در کمد را باز کردند و انتظار بدترین اتفاق را داشتند. در عوض، آنها از کشف اتاقی پر از انواع شگفتی ها، کتاب ها و آثار باستانی شگفت زده شدند. آنها به سرعت متوجه شدند که قفسه دروازه آنها به دنیای دانش است و سفر آنها به راز زندگی تازه آغاز شده است. #
در حالی که بابک و سارا اتاق را کاوش می کردند، متوجه شدند که در مورد جهان و اسرار آن به روش هایی که هرگز فکرش را نمی کردند یاد می گرفتند. آنها به زودی دریافتند که سفر به راز زندگی یک مقصد واحد نیست، بلکه یک سفر مداوم برای یادگیری و کاوش است. #
بابک و سارا پس از ماه ها کاوش بالاخره راز زندگی را فهمیدند. آنها آموخته بودند که زندگی یک مقصد نیست، بلکه یک سفر مداوم برای یادگیری و رشد است. #
بابک و سارا به هم لبخند زدند که می دانستند سفرشان تازه شروع شده است. آنها راز زندگی را بعد از تلاش فراوان در کمد زاویه پیدا کردند. #