رستا، دختری جسور با موهای بلند، در دهکده ای کوچک زندگی می کرد که اطراف آن را کوه احاطه کرده بود. او هر روز رویای رفتن به یک سفر هیجان انگیز را در سر می پروراند.
یک روز او نقشه ای باستانی را در اتاق زیر شیروانی خود کشف کرد. این مکان یک غار پنهان پر از گنج را نشان می داد. او هیجان شدیدی را احساس کرد. #
دوست صمیمی رستا، میکو، پسری قوی با چوب بزرگ تصمیم گرفت او را همراهی کند. آنها آماده شدند و سفر خود را آغاز کردند، پر از امید و رویا.#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.