سفر غیرمنتظره شتر
یک بار شتر کنجکاو در کنار واحه ای در بیابان زندگی می کرد. زندگی او ساده بود، با این حال او آرزوی یک ماجراجویی را داشت، چیزی غیرعادی از روال روزانه اش.
یک روز، او تصمیم گرفت به بیابان ناشناخته سفر کند. آب را در کوهان خود حمل کرد و راهی افق شد.#
شتر پس از چند روز پیاده روی، چادری را از دور دید. او با هیجان قدم خود را به سمت منظره جذاب تند کرد.#
چادر متعلق به بیابان نشینان بود. آنها از شتر استقبال کردند و غذاها و داستان های خود را بیان کردند. شتر از همراهی آنها لذت برد.#
روز بعد بیابان نشینان شتر را به چاله ای مخفی راهنمایی کردند. از لطف و دوستی آنها سپاسگزار بود.#
شتر، خوشحال و سپاسگزار، تصمیم گرفت به واحه خود بازگردد و داستان ها و خاطراتی از ماجراجویی خود را به همراه داشت.
در بازگشت به واحه خود، شتر از سفر خود احساس ثروت کرد. او متوجه شد که هر ماجراجویی تجربیات و دوستی های جدیدی به ارمغان می آورد.