سفر طلسم شده ماها
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک دختری به نام ماها زندگی می کرد که به سختی شکست می خورد و همیشه به دیگران حسادت می کرد.
یک روز، ماها نقشه مرموزی پیدا کرد که به گنج پنهانی منتهی می شد. او با هیجان سفر خود را آغاز کرد و مصمم بود که خود را ثابت کند و برنده شود.
ماها در راه خود با لاک پشت دانایی برخورد کرد که به او در مورد آزمایشات و چالش هایی که در انتظار او بود هشدار داد و حسادت و عصبانیت فقط او را مهار می کند.
ماها با اولین چالش خود روبرو شد - یک پل ژولیده. با ترس و حسادت از پیشرفت دیگران، مردد شد، اما بالاخره نفس عمیقی کشید و از آن عبور کرد.
در مرحله بعد، ماها با یک سری معما روبرو شد که صبر او را در معرض آزمایش قرار داد. فهمید که احساسات منفی او کمکی نمی کند، با آرامش ادامه داد و همه آنها را حل کرد.
ماها به گنج رسید، اما متوجه شد که این جعبه جادویی است که به او عقل می دهد تا بر حسادت غلبه کند و از دست دادن را با لطف بپذیرد.
ماها با بازگشت به خانه متوجه شد که خرد و بلوغ تازه به او اجازه می دهد از زندگی بدون حسادت یا ترس از شکست لذت ببرد. و او همیشه با خوشحالی زندگی کرد.#