سفر شجاع مریم
مریم دختر یازده ساله ای بود که هرگز از پدر یا مادرش محبت یا حمایتی دریافت نکرده بود. علیرغم اینکه مدام سرکوب و نادیده گرفته می شد، تصمیم گرفته بود کنترل زندگی خود را در دست بگیرد و رویاهایش را دنبال کند. او مصمم بود که چیزی از خودش بسازد و ثابت کند که می تواند موفق باشد. #
مری چمدان هایش را بست و تنها با شجاعت و عزم خود برای راهنمایی او راهی سفر شد. او نمیدانست چه چیزی در پیش است، اما مصمم بود که هر اتفاقی که میافتد به موفقیت دست یابد. او با خانوادهاش خداحافظی کرد و در دلش میدانست که خوشبختی را در آن سوی این سفر خواهد یافت. #
همانطور که مری به سفر خود ادامه داد، با موانع و چالش های زیادی روبرو شد. اما او هرگز تسلیم نشد و هر چقدر هم که سخت به نظر می رسید به جلو رانده بود. او یاد گرفت که با ترس هایش روبرو شود و از خود دفاع کند. مهمتر از همه، او یاد گرفت که به غرایز خود اعتماد کند و با خودش صادق باشد. #
با گذشت روزها، شجاعت و قدرت مریم بیشتر شد. او شروع به دیدن زیبایی های زندگی حتی در تاریک ترین لحظات کرد. هر قدمی که او برمی داشت یادآور این بود که چیز ارزشمندی از سفرش به دست می آورد و قرار بود موفق شود. #
بالاخره مریم به مقصد رسید. پس از ماهها تلاش و مشقت به جایی رسیده بود که آرزویش را داشت. او لبخندی زد، زیرا می دانست که تمام تلاش هایش نتیجه داده است و اکنون آماده است تا چالش های پیش رو را تحمل کند. #
مری این سفر شجاعانه را طی کرده بود تا مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد و رویاهایش را محقق کند. او در طول سفر خود درس های ارزشمندی در مورد اعتماد به نفس، عزم راسخ و شجاعت آموخته بود. حالا او آماده بود تا این درس ها را بگیرد و چیزی از خودش بسازد. #
مری دیگر احساس نمی کرد که برای موفقیت خود به دیگری وابسته باشد. او به توانایی های خود اطمینان داشت و می دانست که هر اتفاقی بیفتد، می تواند از عهده آن برآید. مریم سفر شجاعی را طی کرده بود و به اوج رسیده بود و آماده بود تا دنیا را بپذیرد. #