سفر شجاعت: روحیه شکست ناپذیر مسعود
روزی روزگاری پسری بود به نام مسعود. او چاق بود، اما مشتاق بود ثابت کند که اندازه مهم نیست. تکواندو علاقه او بود.#
زحمات مسعود نتیجه داد. با اینکه از بقیه تکواندوکاران بزرگتر بود قهرمان شد.#
مسعود که بزرگ شد و ازدواج کرد وزنش کم شد. اما روحیه اش از بین نرفت. او به تلاش برای تعالی ادامه داد.#
مسعود تا 30 سالگی از زندگی لذت می برد. او زمانی را صرف سفر، کاوش و ساختن خاطراتی با همسرش کرد تا برای همیشه آن را گرامی بدارند.
مسعود پس از 30 سالگی تصمیم گرفت از تجربیات خود استفاده کند و مدرسه ای را برای آموزش تکواندو و الهام بخشیدن به دیگران راه اندازی کند.
مسعود فقط تکواندو یاد نمی داد. او پشتکار، سخت کوشی، شجاعت و اهمیت هرگز تسلیم نشدن را آموخت.
زندگی مسعود گواهی بر این است که اندازه ما را تعریف نمی کند، بلکه روح ما را تعیین می کند. او الهام بخش بسیاری شد.#