سفر زهرا به کربلا
روزی در روستایی کوچک دختری به نام زهرا با مادرش زندگی می کرد. پدرش شهید بود و عاشق امام حسین بود. او دختری ماجراجو و پر از کنجکاوی بود.#
شبی زهرا در خواب دید که امام حسین او را به زیارت حرمش در کربلا می خواند. او با احساس مصمم بودن از خواب بیدار شد تا سفری را برای تحقق رویای خود آغاز کند.
زهرا با دعای خیر مادرش راهی ماجراجویی شد. او در میان بیابان ها، دره ها و کوه ها، پر از هیجان و اراده سفر کرد.
زهرا در راه کربلا با چالش های متعددی مواجه شد. او با رودخانه ای با پل شکسته روبرو شد، اما از هوش خود برای ساخت یک قایق موقت استفاده کرد.
زهرا در ادامه سفر با مؤمنان دیگری که آنها نیز عازم کربلا بودند ملاقات کرد. آنها با هم یک جامعه حامی و دوست داشتنی را تشکیل دادند.#
سرانجام زهرا و دوستان جدیدش در حالی که در مقابل حرم مطهر امام حسین (ع) ایستاده بودند وارد کربلا شدند. همه پر از عشق و ارادت بودند.#
سفر زهرا زیبایی عشق و ایثار و اجتماع را به او آموخته بود. خاطرات کربلا و دوستانی را که پیدا کرده بود برای همیشه گرامی می داشت.