سفر رویایی ترمه
ترمه یک دختر جوان ماجراجو بود که دوست داشت به ستاره ها خیره شود. او تنها شش سال داشت، اما به زودی باید به مدرسه می رفت. ترمه علیرغم سن کمش از قبل به فضا علاقه داشت و عاشق انجام آزمایش در آزمایشگاه کودکان بود. او همیشه در آرزوی این بود که روزی بتواند ستاره ها را کشف کند. #
ترمه به احتمالاتی که در آینده در انتظار او بود فکر کرد. او تصور می کرد که ستاره ها را کاوش می کند، در کهکشان ها پرواز می کند و تمام شگفتی های جهان را کشف می کند. او مصمم بود که رویاهایش را به واقعیت تبدیل کند. #
در جستجوی دانش، ترمه تمام اطلاعاتی را که در مورد فضا می توانست جمع آوری کرد و تلاش خود را در ساخت سفینه فضایی خود امتحان کرد. او روز و شب زحمت کشید و مصمم بود رویای خود را به واقعیت تبدیل کند. به زودی، او یک سفینه فضایی کوچک برای خودش ساخته بود. #
شور و شوق ترمه مسری بود و به زودی همه در آزمایشگاه از هیجان غرق شدند. همه می خواستند به ترمه کمک کنند تا رویای خود را برآورده کند و همگی وارد میدان شدند و به او سخنان تشویقی دادند و به او در ساخت سفینه فضایی کمک کردند. #
سرانجام روزی فرا رسید که ترمه آماده بود تا به ماجراجویی خود بپردازد. با آخرین موج خداحافظی با دوستانش، او با سفینه فضایی کوچک خود به پرواز درآمد و آماده کشف ستاره ها بود. او هیجان زده و کمی عصبی بود، اما می دانست که هیچ چیز او را از رسیدن به رویاهایش باز نمی دارد. #
ترمه از میان ستارگان اوج می گرفت و زیبایی هر کشف جدید را می گرفت. او با بسیاری از موجودات جدید آشنا شد، دوستان جدیدی پیدا کرد و شگفتی های بیشتری از آنچه تصورش را می کرد دید. وقتی فهمید که رویاهایش را محقق کرده است، احساس وصف ناپذیری از شادی و موفقیت داشت. #
ترمه سرانجام به خانه بازگشت، پر از داستان ها و خاطرات سفرش. همه دوستانش مشتاق شنیدن آنها بودند و در حالی که ماجراجویی خود را بازگو می کرد با دقت گوش می کردند. با آخرین در آغوش گرفتن، خداحافظی کرد و در حالی که ستارگان بالای سرش می درخشیدند، تا شب راه افتاد. #