سفر روزه حسن
حسنا در حالی که برای اولین روز روزه داری خود آماده می شد هیجان زده بود. او داستان های شادی تمرین معنوی را شنیده بود و مشتاق بود سفر خود را آغاز کند. او نمی توانست کمی در مورد ناشناخته ها احساس اضطراب کند، اما این فقط او را مصمم تر کرد تا این تجربه شگفت انگیز را تبدیل کند. #
وقتی حسن لباس و روسری خود را پوشید، پیوند عمیقی با ایمان خود احساس کرد. او در آستانه ورود به ماجراجویی بود و احساس کرد که برای سفر پیش رو آماده است. نفس عمیقی کشید و چشمانش را بست و شروع کرد به خواندن دعاهایی که در کودکی حفظ کرده بود. #
روزهای اول روزه داری حسن با چالشی همراه بود، اما او مصمم بود قوی بماند. او قدرت درونیای را احساس میکرد که قبلاً هرگز آن را تجربه نکرده بود، و مملو از حس تازهای از هدف و درک بود. او در حال درک قدرت واقعی روزه بود. #
با ادامه روزه حسن، او احساس کرد که بیشتر با ایمان خود و دنیای بزرگتر اطرافش مرتبط است. او میتوانست احساس کند که قدرت ایمانش هر روز او را به جلو میبرد و میدانست که با شروع این سفر انتخاب درستی کرده است. #
به نظر می رسید که روزهای روزه داری می گذرد، زیرا حسن هر ساعت که می گذرد نیروی درونی او را افزایش می دهد. او احساس می کرد زنده تر است، با خودش و دنیای اطرافش هماهنگ تر است. او مملو از اعتماد به نفس تازه ای بود و می دانست که ایمان او بخشی قوی از هویت اوست. #
سرانجام روزه به پایان رسید و حسن مملو از کامیابی شد. او سفر شگفت انگیزی را به پایان رسانده بود و اکنون آماده بود تا با قدرت و درک جدید خود با آینده روبرو شود. او چیزهای زیادی در مورد ایمان خود آموخته بود و می دانست که هرگز این تجربه را فراموش نخواهد کرد. #
حسن به چیز قابل توجهی دست یافته بود. او به خود و سفر معنوی که طی کرده بود احساس غرور می کرد. او اکنون آماده رویارویی با آینده بود، قدرت تازه یافته و درک ایمانش به او قدرت لازم برای زندگی کامل را می دهد. #