لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
سفر خانم محمودی
خورشید از میان پرده‌های صورتی شفاف مریم چهار ساله در حالی که او برای آن روز بیدار بود می‌درخشید. مریم عاشق کاوش در مکان‌های جدید، ملاقات با افراد جدید و کشف تجربیات تازه بود و امروز با معلمش خانم محمودی راهی سفری شده بود تا ببیند دنیا چه چیزی برای ارائه دارد. او در اتاقش چرخید، وسایل مورد علاقه اش را در کوله پشتی کوچکش جمع کرد و برای روز آینده آماده شد. وقتی خانم محمودی رسید مریم آماده بود و آن دو راه افتادند! #
مریم و خانم محمودی دست در دست هم در مسیر پر پیچ و خم قدم می زدند، مریم با چشمان باز از سنگی به سنگ دیگر می پرید و سعی می کرد تمام جزئیات منظره را به تصویر بکشد. هوا تند بود و پرندگان آواز می‌خواندند و مریم نمی‌توانست جلوی هیجانی را که پیش‌بینی می‌کرد ماجراجویی‌های آینده را داشته باشد. خانم محمودی رو به مریم کرد و گفت: مریم امروز روز مهمی است و من خیلی هیجان زده هستم که این تجربه را با شما به اشتراک می گذارم. #
خانم محمودی و مریم به راه خود ادامه دادند تا به ساختمان بزرگی رسیدند که تابلوی «نمایشگاه کار» داشت. مریم گیج شد و از خانم محمودی پرسید که نمایشگاه کار برای چیست و خانم محمودی پاسخ داد: "این جایی است که مردم برای جستجوی کار می آیند و کشف می کنند که چه نوع مشاغلی وجود دارد. مهم است که بدانیم چه نوع مشاغلی وجود دارد. شغل وجود دارد، زیرا شما هرگز نمی دانید چه زمانی ممکن است برای کمک به شما و خانواده خود به شغلی نیاز داشته باشید." #
مریم مجذوب صحبت های خانم محمودی شد و با هم وارد ساختمان شدند. در داخل آن‌ها افرادی را با هر سن و پیشینه‌ای دیدند که به دنبال مشاغل مختلف بودند و با کارفرمایان بالقوه صحبت می‌کردند. خانم محمودی و مریم شاهد پر کردن درخواست‌ها، دست دادن با کارفرمایان احتمالی و مذاکره برای قراردادها بودند. مریم از اینکه چقدر کار برای یافتن کار انجام می شود شگفت زده شده بود، اما خانم محمودی به او اطمینان داد که در نهایت همه چیز ارزشش را دارد. #
در حالی که خانم محمودی و مریم به سفر خود ادامه می دادند، مریم به همه چیزهایی که آموخته بود فکر کرد. خانم محمودی این درس مهم را به او داده بود که یافتن شغل همیشه آسان نیست، اما اگر کمکی به تامین معیشت خانواده و نزدیک‌تر کردن او به رویاهایش کند، ارزش تلاش را دارد. مریم از افرادی که دیده بود الهام گرفت و به خودش قول داد که روزی به دنبال رویاهایش برود. #
خانم محمودی و مریم در نهایت به خانه بازگشتند و مریم سرشار از اعتماد به نفس تازه یافت شده بود. او از خانم محمودی تشکر کرد که به او فرصت دیدن دنیا و آموختن درس ارزشمندی را داده است. خانم محمودی لبخندی زد و گفت: مریم یادت باشه هرجای زندگیت بروی سخت کوشی و اراده تو را به آرزوهایت نزدیک می کند. #
مریم خانم محمودی را در آغوش گرفت و خداحافظی کرد و از سفری که با هم رفته بودند تشکر کرد. او به خود یادآوری کرد که با تلاش و فداکاری، هر چیزی ممکن است. همانطور که او به راه خود به خانه ادامه می داد، پر از امید و هیجان برای آینده و همه احتمالات پیش روی او بود. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.