سفر جادویی مهرنیا
مهرنیا دختر جوانی بود که اشتهای زیادی برای ماجراجویی داشت. او همیشه آرزوی کاوش در جهان، جستجوی مکان های جدید و هیجان انگیز را داشت. وقتی داستان سرزمین های جادویی آن سوی دهکده اش را شنید، می دانست که وقت آن رسیده که به ماجراجویی برود. نفس عمیقی کشید و شروع به آماده شدن برای سفر پیش رو کرد. #
مهرنیا با بستن چمدان ها و خداحافظی اش راهی سفر شد. او به دور و دراز سفر کرد و فرهنگها و آداب و رسوم مختلف مکانهای مختلفی را که بازدید میکرد کاوش کرد. هر جا که می رفت با مهمان نوازی فوق العاده ای روبرو می شد و همیشه یک غذای خوشمزه برای لذت بردن داشت. #
مهرنیا پس از ماهها سفر، بالاخره به سرزمینهای جادویی که در داستانها شنیده بود، رسید. اما در کمال تعجب، بهشت زیبایی که او تصور می کرد نبود. به هر طرف که نگاه می کرد، اثرات منفی تغذیه نامناسب و سبک زندگی ناسالم را می دید. #
مهرنیا به سرعت متوجه شد که ساکنان سرزمین های جادویی به کمک نیاز دارند. او این وظیفه را بر عهده گرفت که به افرادی که ملاقات می کرد در مورد اهمیت یک رژیم غذایی سالم آموزش دهد و دستور العمل های خوشمزه ای را که در طول سفر امتحان کرده بود به اشتراک بگذارد. #
مهرنیا کم کم تغییر مردم و سرزمین های جادویی را دید. مردم شروع به خوردن سالمتر کردند و زمین پر از زندگی شد. مهرنیا به خودش لبخند زد و به این موضوع افتخار کرد که تفاوتی ایجاد کرده است. #
مهرنیا با سرزمین های جادویی خداحافظی کرد و به سفر خود ادامه داد، اما این بار با قدردانی تازه از قدرت تغذیه سالم. او قول داد که همیشه هر زمان و هر کجا که میرود این پیام را منتشر کند. #
مهرنیا با لبخندی بر لب و درس هایی که از نزدیک آموخته بود، به گشت و گذار در جهان ادامه داد، هر بار یک وعده غذایی سالم. #