سفر به Fractionville
در قلب فراکشنویل، فراکسیونهایی از همه نوع گپ میزدند و درباره ماهیتشان بحث میکردند. هر کسری، که در ارزش های خود منحصر به فرد است، به طور هماهنگ در شهر زندگی می کند.
ناگهان کسری ناشناخته از راه رسید که باعث ایجاد غوغای کوچکی در بین مردم محلی فراکشن ویل شد. صفر بود.
صفر احساس متفاوتی با بقیه داشت. قدرش را در دنیای کسرها نمی دانست. کسرها با دیدن سردرگمی صفر تصمیم گرفتند کمک کنند.#
نیم کسر جلو آمد و توضیح داد که چگونه کسرها جزئی از یک کل هستند و اینکه صفر نیز جزئی از آنها است.
صفر شروع به درک هویت خود به عنوان کسری کرد. منحصربهفرد بودن او در ارزش هیچ نبودن، و در عین حال جایگاهی حیاتی در فراکشنویل است.
زیرو با دانستن ارزش او، بخشی از فراکشن ویل را احساس کرد. او از داشتن دوستانی خوشحال بود که با وجود ارزش منحصر به فردش او را در آغوش گرفتند.#
و بنابراین، فراکشنویل به خانهای برای کسری از همه ارزشها تبدیل شد، جایی که هر یک، از جمله صفر، اهمیت آنها را درک کردند و در کنار هم به خوشی زندگی کردند.