سفر احترام نوشین
نوشین دختر جوانی بود که همیشه کنجکاو و مشتاق یادگیری بود. او هر روز به مدرسه می رفت و عاشق یادگیری چیزهای جدید بود. اما او اغلب متوجه میشد که نمیتواند تکالیفش را به درستی انجام دهد، و حتی تلاش میکرد تا احترامی را که شایسته پدر و مادر و خواهرش است نشان دهد. #
یک روز نوشین به این نتیجه رسید که بس است. او باید یاد می گرفت که چگونه به خانواده اش احترامی که سزاوارش هستند نشان دهد و راهی برای درک واقعی مطالبی که در مدرسه می آموخت پیدا می کرد. او می دانست که این سفر دشواری خواهد بود، اما مصمم بود که موفق شود. #
نوشین راهی سفر شد و به جاهای ناآشنا رفت و با افراد جدیدی آشنا شد. هر جا که می رفت، سؤال می کرد و نحوه تعامل دیگران با یکدیگر را مشاهده می کرد و به دنبال رازهایی برای احترام مناسب می گشت. #
نوشین به زودی متوجه شد که کلید نشان دادن احترام این است که بیشتر از صحبت کردن، گوش دادن، صبور بودن و نشان دادن مهربانی باشد. او متوجه شد که احترام را باید به دست آورد و نمی توان آن را مطالبه کرد. #
نوشین دانش جدید خود را به کار گرفت و به زودی متوجه شد که هم تکالیف مدرسه و هم روابطش بهبود یافته است. او حتی میتوانست درک تازهاش را با خواهران و والدینش که همه خوشحال بودند، در میان بگذارد. #
نوشین به موفقیت های خود بی نهایت افتخار می کرد و هرگز از یادگیری و رشد دست برنداشت. او اکنون با زمانی که برای اولین بار به سفرش رفته بود متفاوت بود - او کسی بود که اهمیت احترام را درک می کرد. #
نوشین به غروب آفتاب نگاه کرد و از سفری که رفته بود سپاسگزار بود. او در آن روز درس ارزشمندی آموخته بود - اینکه احترام و درک کلیدهای خوشبختی و موفقیت است. #