سفر ابرقهرمانان کشتی
روزی روزگاری پسر جوانی بود به نام امیرحسین که علاقه زیادی به کشتی داشت. او پسری مغرور و سرسخت بود که با وجود داشتن بیش فعالی و بیش فعالی هرگز از اهدافش دست نکشید.
امیرحسین آرزو داشت که مانند معبود خود، حسن یزدانی، قهرمان شود. یک روز او به یک باشگاه کشتی پیوست تا تمرینات مناسبی را دریافت کند و مهارت های خود را تقویت کند.
امیرحسین علی رغم چالش هایی که به دلیل ADHD با آن مواجه بود، خود را وقف رویای خود کرد. او زیر نظر مربی خود بی وقفه تمرین کرد و کم کم اعتماد به نفس و قدرت پیدا کرد.#
روزی در یک کشتی مهم، امیرحسین با حریفی ماهر و قدرتمند روبرو شد. او علیرغم مصمم بودنش، خود را در تقلا یافت تا از حرکات حریفش عقب نماند.#
با اینکه امیرحسین در مسابقه شکست خورد، اما روحیه او شکسته نشد. او از اشتباهات خود درس گرفت و زمان بیشتری را به تمرین اختصاص داد و مصمم بود که کشتی گیر بهتری شود.
امیرحسین با تلاش و پشتکار مستمر سرانجام این شانس را به دست آورد تا در مسابقات قهرمانی کشتی کشور شرکت کند. او آماده بود یک بار دیگر خودش را ثابت کند.#
زحمات امیرحسین نتیجه داد و او در جام قهرمانی پیروز شد. سفر او اهمیت عدم تسلیم نشدن و باور به خود را بدون توجه به چالشهایش به او آموخت.