سفر آسنا
آسنا یک دختر 4 ساله کنجکاو و ماجراجو بود که اغلب میتوانست او را در حال رویاپردازی در مورد مکانهای شگفتانگیزی که میتوانست کشف کند، پیدا کرد. روزی آسنا سرزمینی جادویی پر از موجودات جذاب و مناظر زیبا را کشف کرد. او چنان مسحور آن شده بود که تصمیم گرفت هر روز از آن بازدید کند. #
هنگامی که آسنا در حال کاوش در دنیای جدید بود، متوجه موجودی عجیب شد که در سایه ها کمین کرده بود و شایعات بدی را درباره همه موجودات جادویی پخش می کرد. آسنا مصمم بود که جلوی این کار را بگیرد، بنابراین سفری حماسی را آغاز کرد تا منبع شایعات بدخواهانه را بیابد و به آن پایان دهد. #
هنگامی که آسنا بیشتر به سرزمین جادویی می رفت، با موجودات جالب بسیاری روبرو شد و مناظر زیبای بسیاری را مشاهده کرد. اما او هرگز موجود بدخواهانه بدگویی را که دیده بود فراموش نکرد و تلاش خود را در خط مقدم ذهن خود نگه داشت. #
اسنا سرانجام به پایان سفر خود رسید و منبع شایعات را یافت. او متوجه شد که شایعه کردن چیزی جز آسیب رساندن به دیگران و انتشار سریع دروغ ها ندارد و تصمیم گرفت که این چیزی است که می خواهد از آن اجتناب کند. #
آسنا در حالی که راه خود را به خانه خود بازمیگشت، به سفری که طی کرده بود و درسهایی که آموخته بود فکر کرد. او عهد کرد که هرگز شایعات بدخواهانه را منتشر نکند، با به یاد آوردن صدمه ای که باعث شده بود، و در عوض عشق و مهربانی را گسترش دهد. #
آسنا که به خانه برگشت، آدم تغییر یافته ای بود. سفر او او را متحول کرده بود و دیگر نیازی به شایعات نداشت. در عوض، او ترجیح داد هر جا که می رود، عشق و مهربانی را گسترش دهد و همیشه به دنبال خوبی ها در مردم باشد. #
آسنا از به اشتراک گذاشتن حکمت جدید خود با همه کسانی که ملاقات کرد خوشحال بود. او خوشحال بود که یک نیروی خیر در جهان است و صدای عقل در برابر انتشار شایعات بدخواهانه است. #