سفری جادویی برای Arteemes: 4 ساله در آمریکا
آرتمس دختر چهار ساله ای بود که در آمریکا زندگی می کرد، اما مادر بزرگش نانا و پدر پاپا و خاله سارا را به دلیل فاصله زیاد بین آنها هرگز در ایران ندیده بود. یک روز، Arteemes پر از شگفتی بود و شروع به رویای سوار شدن بر یک پرنده غول پیکر به خانواده خود کرد. #
آرتمس تصور کرد که در آسمان شب اوج می گیرد و باد در موهایش می وزد. نورهای خانه خانواده اش را از دور دید که چشمک می زند و قولی را با خود زمزمه کرد. او قول داد که یک روز همه آنها را ببیند. #
صبح روز بعد آرتمس برای تحقق بخشیدن به رویای خود به سفری رفت. او با دوستان و خانواده اش در آمریکا خداحافظی کرد و به آنها گفت که قصد دارد برای والدینش پرواز کند. #
آرتمس سوار اتوبوس شد و سفر خود را آغاز کرد. در حین سفر، رویای خود را محکم نگه داشت، به این امید که روزی به حقیقت بپیوندد. #
آرتمس سرانجام به مقصد رسید و وقتی برای اولین بار پدر و مادرش را دید، اشک شوق چشمانش را پر کرد. آنها در آغوش گرفتند و آرتیمس گرمای عشق و دوستی را که او از دست داده بود احساس کرد. #
آرتمز زمان فوقالعادهای را با خانوادهاش گذراند و درباره آنها و دنیایی که در آن زندگی میکردند بیشتر یاد گرفت. او میدانست که هرگز این سفر و احساسات عشق و پذیرش آن را فراموش نخواهد کرد. #
مهم نیست که Arteemes چقدر در زندگی سفر می کند، او همیشه سفری را که برای ملاقات با خانواده خود طی کرد و درس های ارزشمندی که در مورد عشق، دوستی و پذیرش در این راه آموخته را به یاد می آورد. #