سفری برای کشف خود
روزی روزگاری پسری کنجکاو و ماجراجو بود که رویای بزرگی داشت - او می خواست دنیا را کشف کند. او می خواست به ماجراجویی برود و تمام شگفتی های جهان را کشف کند. #
پسر مصمم بود که رویای خود را به واقعیت تبدیل کند، مهم نیست که چه باشد. او تمام پول خود را برای خرید یک اسب سفید پس انداز کرد و به سفر اکتشافی خود رفت. #
پسرک هر گوشه دنیا را از بلندترین کوه ها گرفته تا پست ترین دره ها را کاوش کرد. او با انواع و اقسام افراد و مکان ها برخورد کرد و در این راه درس های بسیاری آموخت. #
پسر از زیبایی های دنیا و همه شگفتی های آن شگفت زده شد. با هر تجربه، او در دانش و درک رشد می کرد. او آموخت که جهان پر از رمز و راز و جادو است. #
او همچنین آموخت که مهم نیست چقدر سفر کرده است، قدرت و پتانسیل واقعی او در درون او نهفته است. او شجاعت و قدرت لازم برای انجام هر کاری را داشت که در ذهنش بود. #
پسر با سفرش تغییر کرد و با قدردانی تازه از زندگی به خانه بازگشت. او متوجه شد که بزرگترین ماجراجویی، ماجراجویی درون خودش است. #
پسر متوجه شد که بهترین سفری که تا به حال خواهد داشت، کشف خود واقعی اش است. او اهمیت مراقبت از خود و ارزش گذاری هر لحظه را آموخت. #