ساناز با کک و مک که عاشق گیتار زدن بود
خورشید به شدت بر ساناز می تابد، دختر جوان کک و مکی که آرزوی نواختن گیتار را داشت. او عاشق موسیقی بود و مصمم بود رویاهایش را محقق کند. ساناز عزم خود را برای یادگیری نحوه نواختن گیتار به راه انداخت. #
ساناز گیتار و کتاب موسیقیاش را داشت، اما به سرعت متوجه شد که یادگیری نواختن دشوارتر از آن چیزی است که او انتظار داشت. او از عدم پیشرفتش ناامید شده بود، اما تسلیم نشد. ساناز سخت کار می کرد و هر روز تمرین می کرد تا مهارت های خود را بهبود بخشد. #
ساناز عزمش را جزم کرده بود که موفق شود، اما هر چه تلاش کرد، احساس می کرد که حالش بهتر نمی شود. نزدیک بود تسلیم شود که پیرمردی با چهره مهربان متوجه مبارزات او شد. او او را به خانه اش دعوت کرد و ترفندها و نکاتی را به او نشان داد تا به او کمک کند سریعتر یاد بگیرد. #
ساناز از کمک پیرمرد سپاسگزار بود. او با پشتکار تمرین کرد و مصمم بود که بر گیتار تسلط یابد. با گذشت زمان، او به تدریج بهبود یافت و به زودی موسیقی زیبایی پخش کرد. ساناز خوشحال بود و به موفقیت هایش افتخار می کرد. #
ساناز اکنون به مهارت های گیتار خود اطمینان داشت و تصمیم گرفت آن را به مرحله بعدی برساند. او شروع به اجرا در پارک کرد و به زودی جمعیت برای گوش دادن به موسیقی او جمع شدند. ساناز از شهرت جدیدش شگفت زده و هیجان زده شد. #
ساناز از توجه و تشویق لذت برد، اما همچنین متوجه شد که موفقیت مستلزم تلاش و فداکاری است. او به تمرین و اجرا ادامه داد و در نهایت در بزرگترین سالن های شهر اجرا داشت. #
ساناز به آرزویش رسیده بود. او اکنون یک نوازنده موفق بود و عشقش به موسیقی او را خیلی دور کرده بود. ساناز به موفقیت های خود افتخار می کرد و از سفر خود سپاسگزار بود. او آموخته بود که اگر از اشتیاق خود پیروی کنید، رویاها می توانند محقق شوند. #