سارا و دینا: یک دوستی غیرمنتظره
سارا همیشه توسط دوستانی احاطه شده بود، اما به نظر می رسید هیچ یک از آنها واقعاً او را درک نمی کردند. با این حال او یک دوست خاص داشت که او را بهتر از هر کس دیگری می شناخت. نام او دینا بود و آنها پیوند ناگسستنی داشتند. #
دوستان دینا همیشه سعی می کردند او را با سارا دوست کنند، اما هیچ کدام از احساس دیگری مطمئن نبودند. با وجود دوستی آنها، چیزی مانع آنها می شد. #
پس از مشورت زیاد، سارا در نهایت تصمیم گرفت که با دینا دوست نشود، در عوض ترجیح داد با او به عنوان یک فرد دوست بماند. با این حال، یک چیز او را نگران می کرد. خواه دینا همین احساس را داشته باشد یا نه. #
داستان سارا داستان عجیبی بود - همه یا با آن عجیب و غریب بودند یا با او خوب بودند، اما به نظر میرسید که هیچکس نمیدانست باید از آن چه تصمیمی بگیرد. با این حال، سارا امیدوار بود که روزی دینا متوجه شود. #
در نهایت سارا جرات پیدا کرد و به دینا نزدیک شد و حقیقت را در مورد احساسش به او گفت. خوشبختانه دینا دوستی او را پذیرفت و از آن زمان تاکنون این دو صمیمی بوده اند. #
داستان سارا و دینا یک دوستی غیرمنتظره است، دوستی که هیچ کس نمی توانست آن را پیش بینی کند. این گواهی بر قدرت مهربانی، درک و پذیرش است. #
سارا در آن روز درس ارزشمندی آموخته بود - اینکه حتی با وجود تمام مشکلاتی که علیه او وجود داشت، هنوز می تواند دوستی و تفاهم را در غیرمنتظره ترین مکان ها پیدا کند. #