زمان بازی
ویان پسر جوانی بود که قدرت تخیل زیادی داشت. او همیشه به دنبال راه هایی برای بیان ایده های خلاقانه خود و ساختن چیزهای جدید و جالب بود. بنابراین یک روز تصمیم گرفت بازی خودش را بسازد. #
او شروع به خواندن دقیق دستورالعمل ها کرد و سپس شروع به ترسیم شخصیت ها و سطوح بازی خود کرد. او به قدری روی خلق یک بازی عالی متمرکز بود که زمان را فراموش کرد. #
بازی شروع به شکل گیری کرد و به زودی ویان آماده آزمایش آن شد. او تعدادی از بچه های دیگر محله اش را جمع کرد و آنها مشتاقانه دور تخته بازی او جمع شدند. #
ویان قوانین و اهداف بازی خود را توضیح داد و بچه های دیگر مشتاقانه شروع به بازی کردند. با پیشرفت بازی، Wayan متوجه شد که همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود. #
او وارد عمل شد و قطعات و قواعد بازی را دوباره سازماندهی کرد و آن را بسیار ساختارمندتر و سازماندهی کرد. بچه های دیگر از تغییراتی که ویان ایجاد کرده بود بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند. #
در پایان روز، بازی ویان موفقیت بزرگی داشت. او به موفقیت خود بسیار افتخار می کرد و بچه های دیگر از خلاقیت او شگفت زده شدند. #
وایان اهمیت خلاق بودن و توجه به ساختار و نظم را آموخته بود. او همچنین احساس رضایت بخشی از دیدن نتایج کار سخت خود را آموخته بود. #