ریحانه و دوستانش کیمیا و سارا: بازی با بازی
ریحانه و دوستانش کیمیا و سارا در حال گذراندن بازی با گوشی هایشان بودند. آنها می خندیدند و همدیگر را تشویق می کردند و ریحانه در هنگام رقابت با یکدیگر ضربان قلبش را از هیجان احساس می کرد. #
ریحانه همیشه اهل رقابت بود و هر بار که در بازی می بردند، به نشانه شادی می پرید و هوا را مشت می کرد. هنگامی که دوستانش او را تشویق می کردند، او به طور باورنکردنی از دستاوردهای خود احساس غرور می کرد. #
بازیها ساعتها ادامه داشت و ریحانه احساس میکرد خستهتر میشود. او می خواست به بازی ادامه دهد و در بازی بعدی پیروز شود، اما بدنش دیگر طاقت نیاورد. #
ریحانه تمام تلاشش را کرد تا به راه خود ادامه دهد و تسلیم نشود اما در نهایت مجبور شد شکست را بپذیرد. آهی کشید و تلفنش را گذاشت و از خودش ناامید شد. #
کیمیا و سارا تمام تلاششان را کردند تا ریحانه را تشویق کنند و به او یادآوری تمام دفعاتی که برنده شده بودند و اینکه چطور با هم خندیدند و تشویق کردند. #
ریحانه متوجه شد که خوب نیست استراحت کند، با اینکه در آن بازی شکست خورده بود، باز هم از بازی با دوستانش لذت زیادی می برد. #
وقتی ریحانه و دوستانش برای خداحافظی دست تکان میدادند، میدانست که هر چه باشد، دوستی آنها پایدار خواهد ماند و دفعه بعد که بازی کنند، برای هر چالشی آماده است! #