ریتم قلب
روزی دختری شاداب بود به نام ریحانه. موهای قهوه ای و چشمانی به رنگ عسلی داشت. او عاشق نواختن ساز مورد علاقه اش تمبک بود. موسیقی قلبش را پر کرد و وقتی می نواخت احساس زنده بودن می کرد.#
بعد از بازی ریحانه همیشه اتاقش را مرتب می کرد. او می دانست که مهم است که همه چیز را مرتب و منظم نگه دارد. هر اسباب بازی جای خودش را داشت و ریحانه دوست داشت به مادرش کمک کند.#
یک روز ریحانه در حین نواختن تمبک متوجه شد که می تواند با زدن طبل در نقاط مختلف ریتم های مختلفی خلق کند. او تصمیم گرفت ریتم جدیدی را با الهام از اسباب بازی های خود امتحان کند.#
ریحانه ریتم جدیدش را برای دوستانش نواخت. آنها مشتاقانه به او پیوستند و سازهای خود را با هم هماهنگ کردند. اتاق پر از صداهای جادویی موسیقی آنها بود.#
ریحانه پس از اجرای آنها به دوستانش یادآوری کرد که به او کمک کنند تا او را مرتب کند. آنها با هم اسباب بازی ها را برداشتند و اتاق بار دیگر مرتب و تمیز شد. ریحانه احساس غرور کرد.#
ریحانه آنقدر تمبک نواختن را دوست داشت که وارد مسابقه موسیقی شد. دوستانش از او حمایت کردند و ریتمی را که او خلق کرد را حمل کردند. او با اشتیاق اجرا کرد و برنده شد!#
ریحانه اهمیت مراقبت از وسایل و کمک به مادرش را یاد گرفت. با قلبش پر از موسیقی، او همچنان به ساختن آهنگ های زیبا ادامه داد و در عین حال زندگی خود را سازماندهی کرد.