یک روز شاهین تصمیم گرفت از فرصت استفاده کند و رویای زندگی در نیویورک را محقق کند. او و همسرش نفیسه چمدان های خود را بستند و سفر طولانی را از اقیانوس اطلس به شهر رویاها انجام دادند. همه چیز عالی به نظر می رسید، اما طولی نکشید که شاهین متوجه شد که نیویورک کاملاً آن چیزی نیست که او تصور می کرد. #