رویای رنگارنگ محمدامین
روزی روزگاری پسری شیطون و لاغر و سرزنده بود به نام محمد امین. او هیچ چیز را در دنیا بیشتر از نقاشی و خلق دنیاهای جدید روی بوم خود دوست نداشت.
یک روز امین پوستری برای مسابقه نقاشی آینده دید. او مشتاقانه دست به کار شد، مصمم شد که شرکت کند و بهترین نقاشی را بسازد.#
امین زحمت کشید و تمام احساساتش را در نقاشی اش ریخت. او مصمم به موفقیت بود و با وجود چالش های سخت هرگز تسلیم نشد.
بالاخره روز مسابقه فرا رسید. امین نقاشی خود را ارسال کرد و با نگرانی منتظر نتیجه بود، به امید بهترین ها.
در کمال خوشحالی امین، تابلوی او برنده جایزه اول شد! سخت کوشی او نتیجه داده بود و به موفقیت خود بسیار افتخار می کرد.
این پیروزی باعث شد امین بیشتر تلاش کند. او می دانست که با اراده و تلاش می تواند به هر چیزی برسد.#
و از آن روز به بعد امین به نقاشی ادامه داد و می دانست که اگر سخت تلاش کند و به خودش ایمان داشته باشد می تواند آرزوهایش را محقق کند.#