رویاها پرواز می کنند
دختر جوانی به نام لونا از کودکی همیشه یک آرزو داشت و آن اینکه روزی پزشک شود. او در خانواده ای فقیر به دنیا آمد، اما با این حال، این مانع از باور او به رویای خود نشد. لونا هر شب کتاب پزشکی قدیمی پدرش را باز می کرد و دنیایی را تصور می کرد که در آن روزی پزشک می شد. #
لونا مصمم بود رویاهایش را محقق کند، بنابراین سخت کار کرد و مدت زیادی مطالعه کرد. او تا جایی که می توانست به خانواده اش کمک می کرد، در حالی که هنوز هم می توانست به تکالیف مدرسه اش ادامه دهد. او همچنین با استفاده از هر فرصتی که برای یادگیری چیزهای جدید به دست می آورد، روی مهارت های دکتری خود کار می کرد. #
سرانجام پس از سال ها تلاش و کوشش، لونا در دانشکده پزشکی پذیرفته شد. این شانس او برای تحقق رویای خود بود! او برای شروع سفرش بسیار هیجان زده بود و حتی سخت تر از قبل کار کرد. او قلب و روح خود را در تحصیلاتش ریخت و مصمم بود که رویای خود را محقق کند. #
اما آسان نبود. هر روز یک چالش بود و روزهایی بود که لونا می خواست تسلیم شود. اما او به یاد آورد که چرا می خواست دکتر شود و رویاهای خود را در قلب خود نگه داشت. او به راه خود ادامه داد و به زودی، کار سخت او شروع به نتیجه داد. داشت به هدفش نزدیک می شد. #
سرانجام پس از سال ها تلاش و کوشش، لونا از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد. او بسیار مغرور و راحت بود. او کاری را که برای انجامش تعیین کرده بود به انجام رسانده بود و همه اینها به این دلیل بود که هرگز از رویاهایش دست نکشید. حالا او آماده بود تا دنیا را بپذیرد! #
اکنون لونا یک پزشک موفق است که به مردم کمک می کند و در جهان تغییر ایجاد می کند. او هرگز قدرت تسلیم نشدن و باور به رویاهای شما را فراموش نکرد و امیدوار است که داستان او به دیگران الهام بخشد که همین کار را انجام دهند. #
رویاهای لونا به حقیقت پیوستند و رویاهای شما هم می توانید. تنها چیزی که لازم است عزم، سخت کوشی و کمی ایمان است. پس هرگز تسلیم نشوید و هرگز از رویاپردازی دست نکشید!#