روبه روی آقای بداخلاق
در شهری کوچک، زن جوانی به نام زهرا مصمم شد به جای مربی بهداشت، مربی مهدکودک شود. متأسفانه، آقای چریک، مدیر مدرسه بداخلاق، به او اجازه نداد تا به آرزویش برسد. [تصویر بافت دار]#
زهرا تصمیم گرفت تسلیم نشود. او برنامه ای برای اثبات اشتیاق و استعداد خود برای آموزش کودکان خردسال طراحی کرد. او کار داوطلبانه را در مرکز اجتماعی محلی آغاز کرد و فعالیت های سرگرم کننده و آموزشی برای بچه های خردسال ترتیب داد. [تصویر بافت دار]#
با انتشار اخباری در مورد کار الهام بخش زهرا در مرکز اجتماعی، والدین بیشتری از آقای چریک خواستند تا به او فرصتی برای تدریس در مهد کودک بدهد. فشار روی او بیشتر شد، اما او سرسخت ماند. [تصویر بافت دار]#
زهرا متوجه حمایت والدین شد و تصمیم گرفت یک بار دیگر با آقای چریک مقابله کند. او کار موفق خود را از مرکز اجتماعی ارائه کرد و از او خواست که به او فرصت دهد. [تصویر بافت دار]#
بعد از فکر کردن، بالاخره آقای چریک موافقت کرد که به زهرا به عنوان مربی مهد کودک یک دوره آزمایشی بدهد. زهرا هیجان زده شد و بلافاصله شروع به تدارک دروس جذاب و خلاقانه برای شاگردان جدیدش کرد. [تصویر بافت دار]#
زهرا در دوره آزمایشی خود به سرعت قلب بچه ها، والدین آنها و حتی معلمان دیگر را با شیوه تدریس پر جنب و جوش خود به دست آورد. آقای چریک نمیتوانست متوجه تأثیر مثبت او نشود. [تصویر بافت دار]#
در پایان آقای چریک اذعان داشت که زهرا مربی بزرگ مهدکودک بوده و به او پیشنهاد پست دائمی داد. زهرا از موفقیت خود احساس غرور کرد و از حمایت هایی که از جامعه خود دریافت کرد سپاسگزار بود. [تصویر بافت دار]#