رمز و راز جنگل طلسم شده
یک روز، پسر جوانی با چشمان سیاه و عینک آبی احساس ناراحتی کرد. تصمیم گرفت قدم بزند تا ذهنش را پاک کند. در حین قدم زدن با جنگلی مرموز روبرو شد که تا به حال ندیده بود.
کنجکاوی برانگیخته شد، پسر وارد جنگل شد. او متوجه شد که هوا متفاوت است - پر از شادی و شادی بود. هر چه عمیق تر می رفت، احساس بهتری داشت، اندوهش کم کم از بین می رفت.
در حین کاوش، پسر حوضچه ای شفاف پیدا کرد. او به آن نگاه کرد و انعکاس او را دید. در کمال تعجب، او را خندان و خوشحال نشان داد، همانطور که قبلا بود.#
او متوجه شد که جنگل مسحور یک قدرت مخفی دارد: می تواند شادی درونی را به مردم نشان دهد. پسر برای این مکان جادویی احساس قدردانی کرد و تصمیم گرفت تکه ای از آن را با خود ببرد.#
پسرک با خروج از جنگل طلسم شده به خودش قول داد - شادی جنگل را در درونش نگه دارد و با مهربانی و مثبت اندیشی آن را به دیگران منتقل کند.#
پسر به خانه برگشت و شادی او مسری بود. او تجربه جادویی خود را با دوستان و خانواده اش به اشتراک گذاشت و به زودی آنها نیز شادی را در خود یافتند.
از آن روز به بعد پسر چراغ راه شادی و امید بود. او به همه یادآوری کرد که شادی واقعی از درون سرچشمه میگیرد و گاهی تنها چیزی که لازم است کمی جادو و قدم زدن در جنگلی مسحورکننده است.