رایان شهر را نجات می دهد
رایان یک پسر معمولی نبود. او آرزو داشت قهرمان شود و روز را نجات دهد. او از اوقات فراغت خود برای انجام بازی های قهرمانانه فوق العاده و تمرین مهارت های نجات خود استفاده می کرد. او نمی دانست، او به زودی آنها را در معرض آزمایش قرار خواهد داد. #
روزی موجودی عظیم الجثه مانند اژدها از میان ابرها بیرون آمد و به سمت شهر فرود آمد. همه ترسیده بودند و به سمت امنیت دویدند. اما رایان شجاع بود و تصمیم گرفت با هیولا مقابله کند. او شنل خود را پوشید و عهد کرد که از شهر محافظت کند. #
رایان به سمت اژدها پرواز کرد و شروع به نبرد با موجود کرد. او با تمام وجودش اژدها را مشت و لگد کرد. او توانست جلوی داد و بیداد اژدها را بگیرد و شهر را نجات دهد. شجاعت او شهروندان را تحت تأثیر قرار داد و او به یک قهرمان واقعی تبدیل شد. #
با وجود موفقیت، رایان به زودی متوجه شد که اژدها تنها یکی از خطراتی است که شهر محبوبش را تهدید می کند. او می دانست که باید هوشیار بماند تا از همه در برابر خطر محافظت کند. رایان وظیفه داشت از شهر محافظت کند و آن را ایمن نگه دارد. #
رایان به طور خستگی ناپذیری برای اطمینان از ایمنی شهر تلاش کرد. او تیمی از قهرمانان دیگر را ایجاد کرد که هر زمان که او تماس می گرفت به کمک او می آمدند. هر زمان که خطری تهدید می شد، رایان و تیمش همیشه آماده مبارزه برای عدالت بودند. #
قهرمانی های رایان فراموش نشد. مردم شهر به او نگاه کردند و او را به خاطر شجاعتش ستودند. او الهام بخش دیگران شد و اهمیت محافظت از افراد آسیب پذیر را به آنها آموخت. #
رایان به دستاوردهای خود افتخار می کرد و از حمایت هایی که دریافت کرده بود سپاسگزار بود. او متوجه شد که هرکسی پتانسیل قهرمان شدن و ایجاد تغییر در جهان را دارد. و با آن، سفر رایان برای تبدیل شدن به بزرگترین قهرمان شهر کامل شد. #