راه سخت: داستان یلدا و سفر او به سمت جراح مغز و اعصاب
یلدا با شنیدن داستان هایی درباره علم پزشکی از پدرش بزرگ شده بود و علاقه شدیدی به این رشته پیدا کرده بود. او که مصمم بود روزی پزشک شود، علیرغم دوره سختی که داشت، شبانه روز به سختی مشغول مطالعه بود. او تا پایان دبیرستان پشتکار داشت و در امتحانات ورودی رتبه بالایی کسب کرد و در دانشکده پزشکی پذیرفته شد. اما یلدا بیشتر می خواست. او می خواست جراح مغز و اعصاب مشهوری باشد، بنابراین سخت کار می کرد و مصمم بود تا به هدفش برسد. #
گرچه یلدا به دانشکده پزشکی رسیده بود، اما رفتن به آن آسان نبود. او مجبور بود همه چیز و همه چیز را فدا کند تا درسش را حفظ کند و اغلب مجبور بود شب ها تا دیروقت بیدار بماند و درس بخواند. اما با همه اینها یلدا هرگز تسلیم نشد. او تمرکز خود را حفظ کرد و حتی سخت تر کار کرد. او به آرامی اما مطمئناً موفق شد نقطه ای را در بالای کلاس خود برای خود ایجاد کند. #
سرانجام یلدا پس از بیخوابیهای متعدد، به آرزوی خود رسید و در کلاس خود فارغالتحصیل شد. او اکنون صلاحیت ورود به عرصه جراحی مغز و اعصاب را داشت و برای تحقق بخشیدن به رویای خود وقت را تلف نکرد. یلدا حالا بیشتر کار کرد و دیری نپایید که زحماتش نتیجه داد. تخصص او به زودی شناخته شد و او یک جراح مغز و اعصاب مشهور شد. #
اکنون یلدا برای تخصص جراحی مغز و اعصاب مورد مشورت مردم سراسر دنیا قرار گرفته بود. او احساس عمیقی از موفقیت و شادی داشت، زیرا میدانست که این سفر دشوار را پشت سر گذاشته و به آرزویش رسیده است. یلدا حالا برای خیلی ها الهام بخش و نماد قدرت و اراده بود. #
یلدا حالا داشت به آرزویش میرسید، اما هنوز تمام نشده بود. او به فشار دادن خود ادامه داد و به زودی به یکی از پرطرفدارترین جراحان مغز و اعصاب در کشورش تبدیل شد. یلدا حالا به چیز قابل توجهی دست یافته بود، دستاوردی که می توانست به آن افتخار کند. #
یلدا در مسیر خود با موانع و سختی های زیادی روبرو شده بود اما هرگز تسلیم نشده بود. او به خودش ایمان داشت و سخت کار می کرد، مهم نیست چه شانسی داشت. راه سخت بود اما یلدا ایستادگی کرد و در نهایت به مقصد رسید. #
داستان یلدا حکایتی از قدرت، مقاومت و سخت کوشی است. یادآوری این که اگر به خود ایمان داشته باشید و اهداف خود را تعیین کنید، مهم نیست که چقدر دور به نظر می رسند، می توانید هر کاری را انجام دهید. #