راز شجاعت مژده
مژده در روستای کوچکی به شجاعت و روحیه ماجراجویی معروف بود. یک روز، او یک افسانه قدیمی از یک گنج پنهان در اعماق یک جنگل جادویی را شنید.
مژده تصمیم گرفت گنج را بیابد، زیرا معتقد بود که به نفع روستایش است. وقتی وارد جنگل شد، وزش ناگهانی باد را احساس کرد و مسیری پنهان را آشکار کرد.
مژده در سفر خود با روباه سخنوری مواجه شد که در زیر چوبی سنگین گیر افتاده بود. او که از وضعیت اسفناکش متاثر شده بود، از قدرتش برای کمک به فرار استفاده کرد.#
روباه از مژده تشکر کرد و به او پیشنهاد کرد تا او را به گنج راهنمایی کند. همانطور که آنها به داخل جنگل رفتند، خود را در برابر یک معمای مرموز دیدند.
مژده از شوخ طبعی خود برای حل معما استفاده کرد و یک گذرگاه پنهان را باز کرد. در داخل، او یک کریستال جادویی پیدا کرد، گنجی که افسانه از آن صحبت می کرد.#
مژده و روباه ناطق با گنج در دست به روستا برگشتند. بلور به روستا آبادانی بخشید و مژده قهرمان شد.
شجاعت، هوش و مهربانی مژده او را به قهرمانی رساند و ثابت کرد که هرکسی اگر به خودش ایمان داشته باشد میتواند در دنیا تغییر ایجاد کند.