دیدار جادویی یلدا
در روستایی کوچک یلدا دختری کنجکاو و ماجراجو زندگی می کرد. یک شب، زیر ستارگان درخشان، آرزو کرد که با شخص خاصی ملاقات کند.
یلدا در طول پیادهروی روزانهاش در جنگل، گلی مسحور پیدا کرد که رازهایی را در مورد کسی که در آرزوی عشق بود زمزمه میکرد.
گل طلسم شده او را به سمت درختی کهنسال با در هدایت کرد و به دنیایی مخفی منتهی شد. یلدا تردید کرد اما شجاعانه تصمیم گرفت وارد شود.
یلدا خود را در دنیایی نفس گیر پر از موجودات رنگارنگ و مناظر جادویی یافت. او می دانست که دارد نزدیک تر می شود.#
یلدا در سفرش با چالش ها و معماهایی مواجه شد که هوش، شجاعت و خلاقیت او را در جستجوی عشق محک زد.
وقتی یلدا بالاخره با فردی که به دنبالش بود آشنا شد، ارتباطی جادویی با هم به اشتراک گذاشتند و فهمیدند که عشقشان ارزش این ماجراجویی را دارد.
یلدا با دلی پر از عشق و شادی به دنیای خود بازگشت و می دانست که اهمیت عشق از هر چالشی که با آن روبرو می شود قوی تر است.