دوست بچه گربه گمشده
یک بار در شهری شلوغ، دختر جوانی با موهای مجعد و چشمان آبی در پارک قدم زد، وقتی متوجه یک بچه گربه ریز در حال لرزان زیر یک نیمکت شد.#
او با احساس دلسوزی، بچه گربه را با خود به خانه برد و قول داد از آن مراقبت کند. او این بچه گربه را به دلیل علامت هلالی شکلش، لونا نامید.
دختر و لونا به سرعت دوستان جدایی ناپذیر شدند. آنها با هم بازی کردند، شهر را کاوش کردند و حتی تنقلات را به اشتراک گذاشتند.#
یک روز بارانی، لونا ناپدید شد. دختر همه جا را جست و جو کرد و به طور فزاینده ای نگران دوستش بود که او را بسیار دوست داشت.
به طور غیرمنتظره ای در حین جستجو در پارک، لونا را پیدا کرد که با بچه گربه دیگری در آغوش گرفته بود و در هنگام باران گرما را به اشتراک می گذاشت.#
دختر بسیار خوشحال، بچه گربه جدید را نیز پذیرفت. همه آنها تبدیل به یک خانواده دوست داشتنی شدند و ثابت کردند که مهربانی می تواند پیوندهای ارزشمندی ایجاد کند.
آنها با هم به کاوش در شهر، یافتن دوستان جدید و انتشار پیام مهربانی به همه موجودات ادامه دادند.