دوستان حیوان خیالی محمد
روزی روزگاری محمد پسری باهوش و تخیلی در روستایی کوچک در کنار جنگلی سرسبز زندگی می کرد. او عاشق ترسیم ساکنان جنگل بود.#
یک روز، محمد تصمیم گرفت به عمق جنگل بپردازد تا موجودات منحصر به فرد بیشتری پیدا کند تا به کتاب طراحی خود اضافه کند.
همانطور که محمد راه می رفت و طرح می کشید، یک سنجاب به او برخورد کرد که مجذوب طرح هایش شده بود.
محمد با مهربانی میان وعده اش را با سنجاب تقسیم کرد و همینطور با هم دوست شدند.#
خبر این پسر مهربان منتشر شد و به زودی محمد خود را در محاصره حیوانات جنگلی - پرندگان، خرگوش ها، حتی یک آهو خجالتی - یافت که همه می خواستند با او دوست شوند.
و بنابراین، محمد هر روز با دوستان جدید خود ملاقات می کرد، ماجراهای آنها را ترسیم می کرد و تنقلات خود را به اشتراک می گذاشت.
مهربانی و عشق محمد به حیوانات پیوند دوستی بی نظیری ایجاد کرده بود و جنگل دیگر آنقدرها خلوت نبود.