دنبال رویای خود: پسری که فروشنده قطعات خودرو است
جان در این شهر زندگی می کرد، در حاشیه صنعت خودروسازی شلوغ. پدرش مکانیک ماشین بود و از زمانی که جان پسر کوچکی بود آرزو داشت روزی فروشنده قطعات خودرو شود. او با تعجب تماشا کرده بود که پدرش روی وسایل نقلیه کار میکرد و اجازه نمیداد مشکلی بیش از حد چالشبرانگیز باشد. #
جان برای تحقق رویای خود بسیار تلاش کرد و پس از سالها فداکاری، سرانجام آماده شد تا فروشنده قطعات خودرو شود. او مطمئن شد که با انواع مختلف قطعات خودرو و نحوه کار آنها آشنا شده است و مهارت فروشندگی خود را با دوستانش تمرین می کند. او مصمم بود خود را به عنوان بهترین فروشنده قطعات خودرو در شهر ثابت کند. #
جان اولین فرصت خود را برای فروش قطعات خودرو داشت که مشتری به او مراجعه کرد و نوع خاصی از قطعه خودرو را درخواست کرد. جان با اطمینان به تمام سوالات مشتری پاسخ داد و توضیح داد که چرا محصولی که او می فروشد بهترین محصول برای این کار است. مشتری از پاسخ های او راضی بود و در نهایت قطعه ماشین را از جان خرید. #
جان به فروشي که انجام داده بود افتخار مي کرد و احساس موفقيت مي کرد. او اکنون مصمم بود که فروش بیشتری داشته باشد و حتی فروشنده بهتر قطعات خودرو شود. او با این واقعیت که در حال پیشرفت به سمت رویای خود بود انگیزه داشت و برای اطمینان از موفقیت خود سخت کار می کرد. #
جان به کار سخت ادامه داد و به زودی به فروش کافی رسید تا به یک فروشنده موفق قطعات خودرو تبدیل شود. او به همه پیشرفت هایی که کرده بود افتخار می کرد و پدرش هم به او افتخار می کرد. او بالاخره احساس کرد که به آرزویش رسیده است و از زحماتی که کشیده سپاسگزار است.
جان حالا یک فروشنده محترم قطعات خودرو بود و بالاخره رویای او به واقعیت تبدیل شد. او به موفقیت خود افتخار می کرد و می دانست که با سخت کوشی، هر چیزی ممکن است. او مصمم بود به دنبال رویای خود ادامه دهد و به دیگران کمک کند تا به آرزوهای خود برسند. #
جان به سختی کار می کرد و اهمیت پشتکار را به خود یادآوری می کرد. او مصمم بود به دنبال رویای خود ادامه دهد و به دیگران کمک کند تا رویاهای خود را نیز محقق کنند. به او یادآوری شد که با تلاش و فداکاری، هر چیزی ممکن بود. #