دستبند طلایی دوستی
دختر جوانی به نام ستایش همیشه در محاصره دوستان بود و با هم می خندید و خاطرات فوق العاده ای خلق می کرد. بهترین دوستش لاله بود و جدایی ناپذیر بودند.
روزی ستایش یک دستبند دوستی طلایی زیبا از همکلاسی تحسین کننده ای دریافت کرد. او هدیه را گرامی داشت اما نمی دانست که به زودی او را به دردسر غیرمنتظره ای می کشاند.
وقتی ستایش دستبند را میبست متوجه شد که دوستانش در اطراف او رفتارهای متفاوتی داشتند. برخی حسادت کردند، در حالی که برخی دیگر برای جلب توجه او به رقابت پرداختند، که در نهایت منجر به دوستی های متزلزل شد.
یک روز لاله با ستایش روبرو شد و او را متهم کرد که دستبندش را به رخ می کشد و به دوستان دیگر علاقه دارد. ستایش که احساس ناراحتی و سوء تفاهم می کرد، پاسخ داد و آنها دیگر با یکدیگر صحبت نکردند.
با گذشت روزها، ستایش ناراضی شد و فهمید که دستبند گرانبهایش باعث از هم پاشیدن دوستی هایش شده است. او تصمیم گرفت وارد عمل شود و آسیبی را که ناآگاهانه وارد کرده بود، ترمیم کند.
ستایش دوستانش را دور هم جمع کرد و از آسیب ناخواسته ناشی از به رخ کشیدن دستبند طلا عذرخواهی کرد. او از لاله دعوت کرد تا دستبند را بشکند که نماد تجدید دوستی آنهاست.
با شکستن دستبند، دوستی های ستایش اصلاح شد و او این درس ارزشمند را آموخت که به هر چیزی که درخشنده است اعتماد نکند و اهمیت دوستی هایش را گرامی بدارد.