دختر کوچک با هزار مشکل
دخترک یک روز صبح از خواب بیدار شد و کوهی از مشکلات را در انتظارش دید. هر مشکلی گرهی بود که باید باز کند.#
او شجاعانه شروع به مقابله با اولین مشکل کرد. اما هر گره به گره دیگری گره خورده بود و کار را دلهره آور می کرد.
تسلیم نشد، او راهی برای حل یک مشکل در یک زمان پیدا کرد و به آرامی اما مطمئناً پیشرفت کرد.
او آموخت که برخی از مشکلات نیاز به تلاش بیشتری دارند، در حالی که برخی دیگر به دیدگاه متفاوتی برای حل نیاز دارند.
علیرغم چالش ها، دختر کوچک امیدوار باقی ماند و به توانایی خود برای غلبه بر همه موانع ایمان داشت.#
بالاخره کوه مشکلات کمتر شد و یکی یکی گره ها باز شد.#
صبر و استقامت او به او پاداش داده بود. او آموخت که هر مشکلی راه حلی دارد.#