دختر شجاعی که بر فقر غلبه کرد
طلا دختر جوان شجاعی بود که در روستایی کوچک و فقیرانه زندگی می کرد. طلا علیرغم سختی هایی که با آن روبه رو بود، رویای پزشک شدن را داشت تا بتواند به مادر بیمارش کمک کند. بنابراین هر روز، پس از انجام کارهایش، با جدیت مطالعه می کرد و مصمم بود که رویایش را محقق کند.
طلا تنها دانش آموز روستای خود در مدرسه بود، و با اینکه بچه های دیگر او را به خاطر فقرش مسخره می کردند، او سرش را بالا نگه داشت و به تحصیل ادامه داد. علی رغم رویاهای کوچک همسالانش، طلا مصمم بود به ستاره ها برسد. #
اگرچه مسیر پیش روی تالا دلهره آور به نظر می رسید، اما او هرگز تسلیم نشد. او تا دیروقت شب درس میخواند، مصمم بود تمام آنچه میتواند برای رسیدن به آرزویش بیاموزد. او میدانست که تنها راه موفقیت این است که سخت کار کند و از داشتههایش حداکثر استفاده را ببرد. #
طلا هرگز از باور خود دست برنداشت، مهم نیست که زندگی چقدر سخت شده است. او با پشتکار و فداکاری به هدف خود ادامه داد تا اینکه روزی در دانشکده پزشکی پذیرفته شد. #
بالاخره تمام زحمات طلا نتیجه داده بود. با قبولی در دانشکده پزشکی، طلا اولین قدم خود را برای رسیدن به رویای خود برداشته بود. با اراده و فداکاری، او مطمئن بود که می تواند تمام راه را طی کند و در این راه به مادرش کمک کند. #
هر روز که می گذشت، رویاهای طلا نزدیک و نزدیکتر می شدند. او سخت کار کرد و با پشتکار درس خواند و سرانجام در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد. طلا با دریافت دیپلم خود متوجه شد که تلاش سخت او سرانجام نتیجه داده است. #
تالا زندگی خود را وقف دنبال کردن رویاهایش و کمک به دیگران کرده بود و سرانجام به خاطر آن پاداش گرفت. او بر فقر و تبعیض غلبه کرده بود و از دانش و تجربه خود برای نجات جان و کمک به جامعه خود استفاده کرد. #