دختر بداخلاق وقتی خسته است
یک بار دختری بود که وقتی خسته بود نمی توانست جلوی عصبانیت خود را بگیرد. او در دهکدهای پرجنبوجوش زندگی میکرد که اطراف آن را مزارع سرسبز و جنگلهای تاریک احاطه کرده بود.
وقتی دختر راضی بود، شیرین ترین بچه بود. اما وقتی خسته شد بدخلق شد و خوب رفتار نکرد. دوستانش این تغییر را درک نکردند.#
یک روز دختر تصمیم گرفت به جنگل برود. وقتی عمیق تر می شد، احساس خستگی می کرد و عصبانیتش شروع به شعله ور شدن کرد.
ناگهان با یک جغد پیر دانا روبرو شد که از او پرسید چرا اینقدر بدخلق به نظر می رسد. دختر در مورد خلق و خوی خود وقتی خسته است توضیح داد. جغد متفکرانه گوش داد.#
جغد رازی را به اشتراک گذاشت: "وقتی خسته شدی، نفس عمیقی بکش و به خودت بگو اشکالی ندارد استراحت کنی. اجازه نده که خستگی تو را کنترل کند."#
دختر گوش داد و سرش را تکان داد: "این کار را می کنم!" هنگام خروج از جنگل، با وجود خستگی، احساس آرامش زیادی داشت.#
از آن روز به بعد، هر زمان که احساس خستگی می کرد، خلق و خوی خود را کنترل می کرد و دوستانش دوست شادتر و مهربان تر خود را بیشتر دوست داشتند.