دختری که عاشق پزشکی بود
دختر جوانی به نام سارا مصمم بود که پزشک شود و رویاهای خود را محقق کند. او برای امتحانات ورودی دانشگاه خود به سختی مطالعه می کرد و مطمئن بود که می تواند این کار را انجام دهد. او می دانست که قبولی در امتحانات آسان نخواهد بود، اما سارا مصمم بود که موفق شود. #
سارا هر روز صبح زود بیدار می شد و شروع می کرد به درس خواندن برای امتحانات. او همیشه اولین کسی بود که در کتابخانه بود و آخرین کسی بود که می رفت. با گذشت روزها، سارا میتوانست احساس کند ارادهاش قویتر و قویتر میشود. او می خواست پزشک شود تا بتواند به دیگران کمک کند و باعث افتخار خانواده اش شود. #
یک شب، سارا رویای دنیایی را دید که در آن همه سالم بودند و هیچ کس هرگز از بیماری رنج نمی برد. سارا در رویای خود یک پزشک قدرتمند بود که بیماران را شفا می داد و به زندگی مردم شادی می بخشید. وقتی صبح روز بعد از خواب بیدار شد، مصمم تر از همیشه بود که امتحاناتش را بگذراند و رویاهایش را محقق کند. #
با نزدیک شدن به امتحانات، سارا از حجم مطالعه ای که باید انجام می داد غرق شد. اما او حاضر به تسلیم نشد. او سختتر و طولانیتر کار میکرد و روزها و شبهایش را صرف درس خواندن برای امتحانات میکرد. بالاخره روز امتحانات فرا رسید و سارا مصمم شد تمام تلاشش را بکند. #
امتحانات سخت بود، اما سارا مصمم بود تمام تلاشش را بکند. همانطور که او پاسخ ها را پر می کرد، مدام به دنیایی که رویای آن را می دید و افرادی که می خواست به آنها کمک کند فکر می کرد. در نهایت تلاش و اراده سارا به ثمر نشست و او امتحانات را با موفقیت پشت سر گذاشت! #
سارا با شنیدن این خبر به وجد آمد. او سخت کار کرده بود و با ترس هایش روبرو شده بود و به آنچه که به دست آورده بود افتخار می کرد. او می دانست که از این پس می تواند به ستاره ها برسد و رویاهایش را محقق کند. #
اکنون، سارا یک پزشک موفق است که به مردم جامعه خود کمک می کند و آرزویی را که مدت ها پیش در سر داشت برآورده می کند. او نماد امید، شجاعت و اراده است و می خواهد به دیگران نشان دهد اگر هرگز تسلیم نشوند چه چیزی می توانند به دست آورند. #