خداحافظی با ماجراجویی سارا
در شهری کوچک، دختر جوانی با موهای کوتاه مشکی به نام سارا در حال آماده شدن برای یک سفر بزرگ بود. او برای همیشه از ایران دور می شد. دوستانش زهرا و فاطمه خواستند خداحافظی کنند.#
سارا، زهرا و فاطمه آخرین روز زندگی خود را با هم گذراندند و تمام فعالیت های مورد علاقه خود را انجام دادند. آنها در پارک بازی کردند، عکس گرفتند و خاطرات خود را به اشتراک گذاشتند.#
وقتی خورشید شروع به غروب کرد، دوستان فهمیدند که نزدیک به زمان رفتن سارا است. هر کدام به او هدیه خاصی دادند تا آنها را به خاطر بسپارد.
سارا هدیه زهرا را باز کرد و داخل آن یک دستبند زیبا بود. هدیه فاطمه یک آلبوم عکس بود پر از تصاویر ماجراجویی آنها در کنار هم.#
اشک چشمانشان را در آغوش گرفتند و قول دادند که در تماس باشند. سارا از دوستانش تشکر کرد و به آنها گفت که چقدر آنها را دوست دارد.#
صبح روز بعد، سارا آماده رفتن بود. زهرا و فاطمه با او به فرودگاه رفتند تا آخرین خداحافظی کنند.
وقتی هواپیمای سارا بلند شد، از پنجره برای دوستانش خداحافظی کرد. آنها دست تکان دادند و می دانستند که دوستی آنها تا ابد باقی خواهد ماند، بدون توجه به فاصله.#