حماسه جنگجوی چشم آبی
روزی روزگاری در پادشاهی که سگ ها بر آن حکومت می کنند، پادشاهی ظالم پس از قتل پادشاه نجیب قبلی، تاج و تخت را تصاحب می کند. وارث قانونی، سگ سیاه چشم آبی، در مزرعه ای دور پنهان می ماند.#
سالها می گذرد سگ سیاه چشم آبی اکنون یک سگ قوی و چابک است که توسط استاد مهربانش در مهارت های بقا و مبارزه آموزش دیده است. او از خون سلطنتی و حق تولد خود بی خبر است. #
او در بستر مرگ اربابش به حقیقت تولدش پی می برد. با نفس در حال مرگ اربابش، او میراث واقعی سگ سیاه و مسئولیت او برای پس گرفتن پادشاهی را زمزمه می کند.
سگ سیاه که از بی عدالتی خشمگین شده، سفری خطرناک به پادشاهی خود را آغاز می کند و عهد می بندد که تاج و تخت را پس بگیرد و آرامش را به سگ های دیگرش بازگرداند.
سگ سیاه در سفر با چالش های متعددی روبرو می شود، اما هر بار شجاعت و هوش او به او کمک می کند تا بر موانع غلبه کند و به ماموریت خود ادامه دهد.
او سرانجام به قلعه می رسد و پادشاه ظالم را به دوئل دعوت می کند. نبرد نهایی آغاز می شود.#
سگ سیاه چشم آبی پیروز، پادشاه می شود و عدالت و صلح را به پادشاهی باز می گرداند. دوران تاریک زمانی به پایان می رسد. عدالت واقعی پیروز است.#