حسام که همیشه به پدر و مادرش کمک می کند
حسام پسر جوان مهربانی بود که همیشه سعی می کرد تا جایی که می توانست به پدر و مادرش کمک کند. او به قرض دادن دست خود افتخار می کرد، چه این که خواروبار از مغازه بیاورد یا به کارهای خانه رسیدگی کند. یک روز، وقتی حسام از مدرسه به خانه برگشت، متوجه شد که مادرش به طور غیرعادی خسته به نظر می رسد. #
حسام با عجله به سمت او شتافت و آماده بود تا هر طور شده کمک کند. او از مادرش پرسید که چه مشکلی دارد، و او به او گفت که از تمام کارهایی که آن روز انجام داده بود خسته شده است. حسام بلافاصله کارها را تمام کرد و مطمئن شد مادرش فرصتی برای استراحت دارد. میز را پاک کرد و زمین را جارو کرد و احساس موفقیت و رضایت زیادی کرد. #
حسام در حال نظافت ناگهان به یاد آورد که پدرش هنوز سر کار است و هنوز به خانه نیامده است. حسام بدون فکر کردن به سمت دفتر پدرش رفت. وقتی رسید، از پدرش پرسید که آیا کاری می تواند برای کمک انجام دهد. پدرش از دیدن پیشنهاد پسرش بسیار متعجب و قدردان شد، بنابراین از حسام خواست که برای او یک فنجان قهوه بیاورد. #
حسام بلافاصله به کافه برگشت و برای پدرش یک فنجان قهوه خرید. سپس با لبخندی بر لب آن را به دفتر پدرش برد. وقتی پدرش فنجان قهوه را دریافت کرد، از کمک حسام تشکر کرد و اظهار داشت که چقدر به این حرکت محبت آمیز پسرش افتخار می کند. #
حسام از این که می دانست برای کمک به پدر و مادرش کاری کرده است، احساس شادی و موفقیت زیادی کرد. او متوجه شد که حتی کوچکترین اعمال محبت آمیز می تواند تغییر بزرگی در زندگی یک نفر ایجاد کند. #
از آن روز به بعد، حسام این رسالت را بر عهده گرفت که همیشه در کنار پدر و مادرش باشد. او میدانست که میتواند به چندین روش کمک کند و میتواند در زندگی آنها تغییر ایجاد کند. #
ذات مهربان و مددکار حسام همیشه در یادها خواهد ماند. او درس ارزشمندی به ما داد که هر چقدر هم که اعمال ما کوچک به نظر برسد، می تواند تأثیر زیادی بر زندگی کسانی که دوستشان داریم داشته باشد. #