جین گم شد
1: #موچو، یک حیوان خانگی، یک روز صبح از خواب بیدار شد و متوجه شد چیزی خاموش است. جین مدرسه اش که معمولاً می پوشد، جایی پیدا نمی شد. او چنان وحشت زده بود که بلافاصله همه جای تختش، زیر تختش و اطراف اتاق را برای آنها جستجو کرد. پس از مدت ها چیزی جز ناامیدی، تسلیم شد و تصمیم گرفت جای دیگری را جستجو کند. #
2: #موچو که هنوز پیژامه اش بود در اتاقش را باز کرد تا ببیند در راهرو هستند یا نه. در کمال تعجب، تعدادی از اسباب بازی هایش را در اطراف پراکنده و کفش هایش را روی زمین پیدا کرد! او این احساس را داشت که جینش باید جایی در خانه باشد. با نگاهی مصمم در چشمانش شروع به جستجو در تمام اتاق های خانه کرد. #
3: #موچو در اتاق نشیمن، اتاق ناهارخوری و آشپزخانه جستجو کرد، اما هنوز لباس جین خود را پیدا نکرد. او سپس به یاد آورد که صاحبش همیشه چیزهایی را از دست می داد و شاید جینش هم جایی در خانه بود. او دیوانه وار شروع به جستجو در همه جا، از حمام گرفته تا زیرزمین کرد، اما هنوز آنها را پیدا نکرد. #
4: #موچو خیلی ناامید شده بود و تقریباً آماده تسلیم شدن بود. اما بعد، صدای آشنایی از رختشویی شنید. وقتی برای بررسی رفت، جین مدرسه اش را در سبد لباسشویی پیدا کرد! خیلی راحت شده بود و نمی توانست جلوی لبخندش را بگیرد. #
5: #موچو جین مدرسه اش را پوشید و در آینه نگاه کرد. او متوجه شد که مهم این است که هرگز تسلیم نشوید و همیشه به دنبال چیزی باشید که نیاز دارید، حتی اگر پیدا کردن آن غیرممکن به نظر برسد. او به قدری خوشحال بود که شلوار جین مورد علاقه اش اکنون دوباره روی بدنش آمده بود. #
6: #موچو به اتاقش برگشت و دستی به پشتش زد که تسلیم نشد. او به خود و عزم تازه کشف شده اش بسیار افتخار می کرد. او متوجه شد که همیشه تلاش بسیار مهم است و هرگز امید خود را از دست ندهید، حتی زمانی که همه چیز غیرممکن به نظر می رسد. #
7: #موچو خیلی خوشحال بود که جینش برگشته بود و درس زندگی جدیدی پیدا کرده بود. او اکنون مطمئن بود که هرگز نمی تواند از چیزی صرف نظر کند، مهم نیست که چقدر سخت به نظر می رسد. موچو مطمئن بود که جینش الان با او امن است و نمی توانست صبر کند تا آنها را به رخ بکشد. #