جستجوی صبا برای دوستی
در یک شهر کوچک، دختری به نام صبا اولین روز خود را در مدرسه ای جدید آغاز کرد. او که برای دوستیابی هیجانزده بود، لباس مورد علاقهاش را پوشید و لبخندی درخشان زد.#
صبا در مدرسه سعی می کرد با همکلاسی هایش صمیمی باشد. با این حال، به نظر می رسید هیچ کس نمی خواست با او صحبت کند. او تعجب کرد که چه اشتباهی انجام می دهد.#
صبا که احساس دلسردی می کرد، تصمیم گرفت به یک باشگاه بپیوندد، به این امید که دوستانی همفکر در آنجا پیدا کند. او برای ابراز خلاقیت خود باشگاه هنری مدرسه را انتخاب کرد.#
صبا در باشگاه هنری با دختری خجالتی به نام لیلا آشنا شد. آنها با عشق مشترک خود به نقاشی پیوند خوردند و به زودی دوستان جدایی ناپذیر شدند.
دوستی صبا و لیلا بیشتر شد. آنها تعطیلات ناهار و تعطیلات آخر هفته خود را با هم گذراندند و علایق خود را کشف کردند و از یکدیگر حمایت کردند.
با گذشت زمان، دوستی صبا و لیلا الهام بخش همکلاسی هایشان شد. خیلی زود همه خواستند با صبا دوست شوند و او احساس خوشبختی و رضایت کرد.#
صبا یاد گرفت که دوستی واقعی نیاز به زمان و صبر دارد. او یک دوست مادام العمر در لیلا پیدا کرد و با هم مدرسه خود را به مکانی شاد تبدیل کردند.